زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 10:10 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


سلام مهمان گرامي؛
مهمان گرامي، براي مشاهده تالار با امکانات کامل ميبايست از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد


آیا میدانید؟ ایا میدانید :






تعداد بازدید 598
نویسنده پیام
admin آفلاین



ارسال‌ها : 16
عضویت: 17 /7 /1391
محل زندگی: kermanshah
سن: 20
تشکرها : 16
داستان طنز , سوتی های شنیدنی شما
قضیه ماله چند سال پیشه که با خاندان رفتیم خواستگاری واسه یکی از دوستان ...
همه نشسته بودن و آخرای مجلس بود (اصن مذاکرات خوب پیش نرفته بود) که من حالت اضطرار دسشویی شماره 1 (کوچیک) رو حس کردم با یه اشاره به پدرم قضیه رو گفتم اونم با اشاره به مامانم گفت و مامانم با یه چش قره ی فجیع و دلربا فهموند که از جات تکون نخور

تو همین آژیر قرمز بود که عروس قضیه رو فهمید و اونم به باباش با ایما و اشاره فهموند باباش هم به بابام گفت بابام هم بلند داد زد:
سرویس بهداشتی کجاست فرشید یه کار کوچیک داره و مادر عروس راه و نشونم داد

تو دسشویی اعصاب مصابم ناجور داغون بود و زیر لب به زمین و زمان لعنت می فرستادم اصن حواسم به شیر آب که باز مونده نبود همونجوری داشتم دستام رو می شستم که اومدم طی یک حرکت تکنیکی شیر رو ببندم و پام آوردم بزنم رو شیر اهرمی که خرد زیر شیر شیر کامل باز شد و هول شدم پام و آوردم پایین که گیر کرد به شلنگ و جهت شلنگ از حالت عمود درومد و بست پلاستیکی که با یک پیچ بسته شده بود درومد
و خودش و شلنگ پخش زمین شدن ! ( دقیقا کمربند به پایین شلوار به حالت شلپی درومد)

حالا من مونده بودم و یه شلوار کاملا خیس با یه خرابکاریه وحشتناک !
اومدم درستش کنم که یاد این فیلمای کانال 5 افتادم (شاید برای شما اتفاق بیفتد ) همیشه میگه اول کار که خرابکاری کردی برو خودت و لو بده منم خیلی شیک و مجلسی مامانم و صدا زدم و همه در نهایت ناباوری شاهد خیس شدن یک جوان 19 ساله دردسشویی بودن حدود یک دقیقه همه :| بودن بعد یهو بابام :D اینجوری شد با صدای بلند خندید و بعد همه شوروع کردن به خنده و مامانم اومد دم دسشویی و (دلم می خواست گریه کنم آخه انقدر خیس بودم که نمیتونستم برم بیرون داشت چکه میکرد !)

جورابام رو دراورد و به هر زحمتی بود رفتم تو راه پله وایستادم و منتظر که ملت بیان بیرون ، در همین لحظه سوپرمن زنده شد(داماد و می گم ) و به پدر عروس گفت مته دارین اونم رفت مته آورد و شروع کردن به بازسازی خرابکاری بنده حالا منم رو پله ها پلیز ویتم خلاصه کنم 1 ساعت من ول معطل بودم که خرابکاری درست شد و همه با خنده تشریف آوردن بیرون
فقط و فقط بخاطر کار من وصلت سر گرفت و الان این خانواده 1 بچه دارن که هفته ی پیش بدنیا اومدکلا خواستم بگم توصیه های کانال 5 رو جدی بگیرین :D

دوشنبه 25 دی 1391 - 03:14
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amirali آفلاین




ارسال‌ها : 1
عضویت: 30 /6 /1391
تشکر شده : 1

پاسخ : 1 RE داستان طنز , سوتی های شنیدنی شما
با حال بود :)

جمعه 27 اردیبهشت 1392 - 01:25
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از amirali به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: admin /



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :


تماس با ما | داستان طنز , سوتی های شنیدنی شما | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS